زندگی و مبارزات آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی
زندگی و مبارزات آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی
زندگی و مبارزات آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی
بیوگرافی از زندگی آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی (قدسی) به نقل از فرزند ایشان احمد قدسی: ایشان در سال 1266 شمسی در اردبیل بدنیا آمد. پدر ایشان شیخ عبدالرحیم از علمای فاضل و عارف زمان خود بود، چنان که جد ایشان نیز روحانی بود. بدین ترتیب آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی در چنین خانواده ای چشم به جهان گشود.
ایشان دوره های مقدماتی تحصیل حوزوی را در حوزه علمیه مشهد گذراند و پس بعد از چند سال تحصیل در این شهر برای هر چه بیشتر بهره گرفتن از علمای بزرگ راهی شهر نجف می شد و قریب چهل سال در نجف به تحصیل و علم آموزی پرداخت و از محضر اساتیدی چون مرحوم نائینی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی بهره های فراوان برد. طوری که از شاگردان ممتاز و بنام آقا سیدابوالحسن اصفهانی گردید و در محضر ایشان به مقام اجتهاد دست یافت.
بعد از اینکه اجتهاد ایشان احراز گردید مردم اردبیل گروهی را به نجف و محضر آقا سید ابوالحسن اصفهانی فرستادند و جهت بهره گرفتن از ایشان تقاضای هجرت ایشان به اردبیل شدند. و آیت ا... سید ابوالحسن اصفهانی با وجود اینکه دلش رضا به جدایی از این شاگردش نبود ولی به جهت هر چه بیشتر بهره گرفتن مردم اردبیل از معارف دین به این کار رضایت دادند و در سال 1322 شمسی ایشان به اردبیل بازگشتند.
آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی به چندین لقب شهرت داشته است از جمله اینکه در برگه اجازة نامه اجتهاد ایشان که از طرف آیت ا... نائینی نوشته شده است ایشان را با نام شیخ غلامحسین قدسی اردبیلی خطاب شده است. دربارة لقب قدسی هم می گویند از آنجائی که ایشان بسیار اهل ورع و تقوا بودند و روح بسیار پاک و بی آلایشی داشتند به همین علت لقب قدسی هم بعداً به او داده شده است.
ایشان بعد از اینکه وارد اردبیل می شود در ابتدا در مسجد محمدیه (قره کوللوک) اقامه نماز جماعت می کردند، اما بعد از اینکه در این مسجد به هنگام وقت نماز عزاداران و سوگواران اباعبداله الحسین (ع) به نماز و وقت اذان توجه نکردند و عزاداری را با وجود وقت اذان و نماز قطع نکردند ایشان با اعتراض به این کار این مسجد را ترک کردند و در مسجد حاج قهرمان پیرعبدالملک اقامه نماز جماعت کردند.
ایشان از همان ورود به اردبیل در بحث خرفه زدایی از عزاداری اباعبدالحسین (ع) بی پرواترین و صریح ترین سخنان را بر زبان آورند و به شدت با برخی از اعمال عزاداران از قبیل قمه زنی و کشیدن شمایل ائمه و نشان دادن به مردم مخالف و با شجاعت تمام این گونه اعمال را در آن مقطع زمان حرام اعلام کردند.
ایشان با توجه به اینکه معتقد بودند در هیچ حکمی از اسلام نباید حقیقت فدای مصلحت باشد به همین علت همیشه صریح ترین حرفها و حکمها را می داده اند. زندگیشان آنقدر در سادگی بوده که با وجود اینکه تعداد عائله اشان هم زیاد بوده ولی در شهر اردبیل شاید فقیرانه تر از زندگی او یافت نمی شد و این در حالی بود که به جهت محبوبیت و اعتقاد اکثریت قاطع مردم اردبیل پول زیادی به جهت مال امام و سایر مسائل به دستشان می رسیده ولی او همه را بخاطر نشر اسلام و سر و سامان دادن به زندگی طلاب که در آن مقطع تاریخی بسیار در سختی گذران زندگی می کردند هزینه می کرده است.
آقای احمد قدسی یکی از فرزندان ایشان می گوید: آنقدر در خانه برادران و خواهرانم تنها با نان و پنیرآن هم پنیری که اکثر روستائیان خودشان هم نمی خوردند غذا خورده بودیم که حتی لبهایمان هم ترک برداشته بود.
این بود تا آن که سال 1324 فرا رسید و حزب دمکرات آذربایجان در تبریز اعلام استقلال کرد. با اینکه دوران تسلط و حکومت این دولت زیاد نبود و در 21 آذر سال 1325 عمر این حکومت به پایان رسید ولی در این مقطع زمانی مردم از این حکومت و ایادی آنها مثل توده ها ظلم و ستم زیادی دیدند. آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی در این مقطع نقش بارز و روشنگرانه ای ایفاء کرده اند و بدون ترس و با شجاعت در بالای منبر بر علیه روسیه و انگلیس سخنرانیهایی روشنگرانه ای کردند و روسها و طرفدارانش را نفرین کردند و این در حالی بود که در شهر اردبیل حکومت زیر سلطة روسها قرار داشت، به همین علت هم سرکردگان روس در اردبیل بارها خواستار قتل او شدند که هر بار با مخالفت آقای جودت از بزرگان فرقه دمکرات در اردبیل مواجه شدند. جودت با توجه به اینکه اهل اردبیل بود و به خوبی این شهر را می شناخت از نفوذ و محبوبیت آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی آگاهی داشت و به همین علت می دانست که قتل او به منزلة شورش مردم اردبیل و از بین رفتن آنها خواهد شد آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی هم بدون ترس آنچه لازم می دید در بالای منبرهایش می گفت و به واقع در شجاعت و نترسی نظیری نداشت.
تا اینکه ارتش دولت مرکزی وارد شهر شد. 21 آذر سال 1325 در تاریخ اردبیل با وجود اینکه استقلال کشور را ترمیم کرد و دولت حزب فرقه دمکرات آذربایجان و ایادی آنها را که وابسته به دولت روسیه بودند از آذربایجان فراری داد اما در این روزهای شادی آفرین مردم اردبیل روزهایی بس تاریک را نظاره گر بودند. واقعة «قتله» حادثه ای بود که بعد از دولت حزب دمکرات آذربایجان و از اردبیل شروع شد.
و مردم اردبیل با اینکه خیلی از دمکراتها و توده ها ظلم و ستم دیده بودند ولی اینها نمی توانست مجوزی باشد برای قتل عام، آن هم به بهانة اینکه یک نفر توده ای یا دمکرات بوده است. البته این قتل عام و نه از طرف اکثریت مردم بلکه به توسط گروهی اراذل و اوباش صورت می گرفت و نیروهای نظامی ارتش هم که از مرکز وارد شهر شده بودند در این قضایا از روی عمد جانب بی طرفی گرفته بودند و به همین علت هم در شهر تسویه حسابهای عجیبی شروع شده بود و هر کسی که با دیگری از قبل خرده حسابی داشت و این فرد مدتی در حزب توده یا دمکرات فعال بود به راحتی این قبیل افراد را در میادین شهر به بدترین شکل توسط اراذل و اوباش می کشتند هرج و مرج و بی قانونی و کشت و کشتار عجیبی در شهر شروع شده بود و کسی هم نبود جلوی این جنایات را بگیرد. تا اینکه آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی همچنانکه یکه و تنها علیه روس و توده و حکومت دمکرات از بالای منبر سخنرانی می کرد این بار نیز حکم به حرام بودن تعرض به هر کسی ولو اگر توده هم باشد داد و بعد از اینکه در تازه میدان اردبیل مانع کشتن یک نفر به دست اراذل و اوباش شده حکم داد اگر از این به بعد کسی به دیگری تعرض کند او حکم به قتل تعرض کننده خواهد داد.
حجت الاسلام و المسلمین جواد شهبازی یکی از شاگردان نزدیک به ایشان در این باره چنین می گوید: در سالهای تسلط فرقه دمکرات بر آذربایجان من شاگرد آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی بودم ایشان در آن سالها به بهترین صورت سیاستهای روس و انگلیس را در مسجد تازه میدان تجزیه و تحلیل می کردند در آن زمان در اردبیل برادران جودت رئیس فدائیان فرقه دمکرات بودند. ذاتاً هم این خانواده بد نبودند روزی یکی از برادران جودت روزی در داخل آرایشگاهی مشغول اصلاح سر و صورتش بوده که یک لحظه می بیند یک سرباز روس با عجله و در حالی که اسلحه ای هم به دست داشته از جلوی مغازه آرایشگری می گذرد. جودت با دیدن این وضعیت، اصلاح سر و صورتش را نیمه کاره رها کرده و به دنبال سرباز روس می رود و او را از پشت سر می گیرد و به او می گوید: چی شده که چنین با عجله می روی؟
سرباز روس جواب می دهد: کاماندا (فرمانده) مرا فرستاده تا آن روحانی که در مسجد تازه میدان آبروی روسها را می برد بگیرم و او را بکشم.
جودت با اینکه گرداننده گروههای فرقه در اردبیل بود ولی بخاطر اینکه آدم ذاتاً بدی نبود آن روز مانع او شده بود و به پیش فرمانده او یعنی همان کاماندا رفته و او را متوجه کرده بود که این آقایی که می خواهید بکشید آقای شیخ غلامحسین است چهل سال در نجف بوده و همة مردم هم به او اعتقاد دارند. اگر شما آقای شیخ غلامحسین را بکشید دیگر مردم ما را قبول نخواهد کرد و اگر بیست سال هم دربارة کمونیست تبلیغ کنیم و به این ترتیب آقای جودت مانع از کشتن آیت ا... شیخ غلامحسین شده بود.
در این مقطع از تاریخ در اردبیل دو مدرسه حوزه علمیه در اردبیل وجود داشت یکی مدرسه میرزا علی اکبر بود که توسط جریان فرقه دمکرات اشغال شده بود و دیگری مدرسه ملاابراهیم بود که طبقة پایین اش آنقدر رطوبت داشت که قابل استفاده نبود ولی طبقه فوقانی آن چند حجره داشت که مورد استفاده قرار می گرفت.
آقای شهبازی می گوید: من و آقای سید ابراهیم سید حاتمی برای درس به منزل آقای شیخ غلامحسین غروی نجفی که در محلة قره کولیک قرار داشت می رفتیم. یک روز که من و آقای سید ابراهیم سید حاتمی در سالهای اشغال اردبیل برای درس و استفاده از محضر استاد شیخ غلامحسین به خانة او رفته بودیم وقتی به جلوی در خانه اش رسیدیم دیدیم که از یک طرف در حیاط خانه اش قلب و رودة مرغ و از طرف دیگر در حیاط هم سر مرغی را آویزان کرده اند و یک نامه هم به حیاط خانه اش انداخته شده که در آن نوشته شده بود که به زودی تو نیز خواهیم کشت و این تقاص آن حرفهایی است که بر علیه ما می زنید (منظور بر علیه گروههای فرقه و روسها).
من و چند تن از دوستان وقتی که دیدیم روسها به همراه گروههای فرقه هر روز با شیخ غلامحسین دشمنی اشان بیشتر می شود از آقای سید ابراهیم سید حاتمی خواستیم تا بخاطر اینکه ارتباطش نسبت به ما با ایشان نزدیکتر است او با آقای شیخ غلامحسین صحبت کند تا کمی خودش را کنترل کند. آقای سید ابراهیم سید حاتمی بعد از اینکه ما کنار آقای شیخ غلامحسین نشستیم شروع به صحبت کرد و گفت: آقا کمی مواظب خودتان باشید می بینید که برای اینها بین مردة انسان و مرغ فرق و ارزشی نیست و هر چه بگویند عمل می کنند. شما حیف هستید چرا باید بدست اینها کشته شوید.
آقای سید حاتمی مقدمه صحبت را شروع کرده بود و هنوز در حال صحبت بود که آقای شیخ غلامحسین صحبت او را قطع کرد و با حالت عصبانیت گفت: سید ابراهیم می خواهی بگویی که تو را می کشند و جنازه ات در کوچه ها بی صاحب می ماند می خواهی همین را بگی ها؟
آقای سید حاتمی گفت: آقا ان شاء ا... این طور نمی شود ولی خوب آقا اینها این کارها را می کنند.
شیخ غلامحسین گفت«سید ابراهیم مرا از چیزی می ترسانی که شب و روز از خدا تقاضایم همین است که غلامحسین به دست اینها کشته شود و جنازه اش در کوچه بی صاحب بماند این تقاضای شب و روز من از خداست. تو می خواهی از این مرا بترسانی ولی بدان این مقام را به هر کسی نمی دهند (منظور بی صاحب ماندن جنازه در کوچه و خیابان، کنایه از پیکرهای مطهر شهدای کربلا) نگران نباشد.
بعد از سال 1326 و در جریان شکست نیروهای فرقه از حکومت مرکزی ایران و فرار آنها که جریان قتله در اردبیل اتفاق افتاد روزی این مرحوم برای نماز جماعت راهی مسجد بوده که می بیند هر کسی که با دیگری مشکل شخصی داشته و یا به نوعی از طرفداران و اعضای حزب توده خرده حسابی داشته و توانسته او را بگیرد به کسانی که دل خوشی از توده ایها نداشته اند اعلام کرده که این شخص توده ای است و عده ای به سر او ریخته اند و به قصد کشت او را می زنند و می کشند.
آیت ا... شیخ غلامحسین وقتی که دیده بود که یک نفر از این توده ایها را به قصد کشت چند نفر می زنند بدون اینکه حتی معلوم باشد توده ای است یا نه ایشان به بالای سر این فرد نیمه جان رفته بود و به آنهایی که آن نگون بخت را می زدند گفته بود که چرا این کار را می کنید؟
آنها گفته بودند بخاطر اینکه توده ای هست.
آیت ا... شیخ غلامحسین همانجا و در آن شلوغی چهار پایه ای پیدا کرده بود و بر روی آن رفته و شروع به صحبت کرده بودند و گفته بود « دو نیرو می توانند برای کشتن یک انسان فتوا بدهند یکی مجتهد وقت و دیگری دولت وقت به غیر از این دو هیچ کس دیگری نمی تواند برای کشتن کسی فتوا بدهد. آن دو نیرو هم تنها بعد از محاکمه عادلانه و بعد از اینکه واقعاً متهم باشد.
بعد ایشان آن مرد را که نیمه جان بر روی زمین کشیده می شده و از اهالی روستای جگرکندی بوده از دست آنها می گیرد و به مردم دستور می دهد تا او را به حمام ببرند و مداوایش کنند این مرد بعد از پانسمان زخمهایش توسط دکتر بهبود می یابد. این مرد می گویند بعد از این جریان به همراه خانواده اش به تهران مهاجرت کرد و هر وقت یک شخصی را از اهالی اردبیل می دیده می گفته که من زنده شیخ غلامحسین هستم.
بعد شیخ غلامحسین به مردم ابلاغ کرده بود که قسم به قرآنی که می خوانیم هر کس بخاطر خرده حسابهای شخصی دست به این کارها بزند من شخصاً دستور قتل چنین افرادی را به مردم خواهم داد و هیچ کس مجاز به اعدام کسی نیست.»
بعد از این جریان از قضا تمام نیروها و طرفداران توده و دمکرات که نتوانسته بودند به روسیه فرار کنند شهادتین گویان به خانه ایشان پناه آوردند، می گویند در این روزها خانة ایشان آنقدر پناهنده داشت که همة اتاقها پر از این قبیل افراد بود، مأموران حکومت مرکزی به محض اینکه از این جریان باخبر شدند به دم در خانة ایشان آمده بودند و از ایشان تقاضای استرداد این افراد را کرده بودند ولی این عالم بی باک گفته بود که همة آنها مسلمانان هستند و من اجازه ورود به هیچ کسی را به خانه ام را نمی دهم مگر اینکه از روی جنازه من بگذرند و به این ترتیب فاجعة قتله در اردبیل فروکش کرد.
سرانجام این عالم جلیل القدر و بی باک در روز عید غدیر خم در سال 1328 بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت می گویند شب وفاتش برای خواندن صیغه عقد مهمان یکی از آشنایان بوده است. در آن مجلس یکی از حاضرین به ایشان می گوید که آقا مثل اینکه الحمدا... حالتان خوب است. آیت ا... شیخ غلامحسین در جواب او می گوید معلوم نیست شاید فردا در مجلس خاکسپاری من شرکت کنید و همین طور هم شد و فردای آن روز از دنیا رفت. مقامات شهر اردبیل و بازاریان به احترام مقام او شهر را به کلی تعطیل کردند و مراسم باشکوهی توسط مردم و مقامات برگزار شد و آموزش و پرورش شهر هم تعطیل رسمی اعلام کرد. خادم بارگاه حضرت امام علی (ع) می گفته است که هر زمان که صبح برای باز کردن در بارگاه امام رفتم شیخ غلامحسین را در پشت در منتظر باز شدن دیدم.
ایشان در زمانی که به اردبیل آمدند وقتی کسی از آیت ا... سیدابوالحسن اصفهانی از ایران سوالی از ایشان می کرد ایشان از سوال کننده می خواستند سوال اشان را در ایران از آیت ا... شیخ غلامحسین بپرسند. ایشان زمانی که از دنیا رفتند زندگیشان در نهایت بی چیزی و فقر بود و حتی فرزندان کوچکش هم در نهایت فقر بزرگ شدند.
می گویند در کلاس آیت ا... سیدابوالحسن اصفهانی تنها شاگردی که در کلاس درس از ایشان اشکال می گرفته و یا اشکال وارد می کرده مرحوم آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی بوده است در مقام علمی ایشان همین بس که می گویند وقتی که ایشان از نجف به ایران برگشتند وقتی در نجف در بین روحانیون هم طراز ایشان مسئله علمی مهمی پیش می آمده و کسی جواب را نمی دانست این اصطلاح را می گفته اند که جواب در دست شیخ غلامحسین بودکه او هم هر چه علم در نجف بود با خود به اردبیل برد.
آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی را می توان یکی از بی باک ترین مراجع در آن مقطع تاریخی دانست شخصیتی که چه از لحاظ معنوی و تقوی و چه ساده زیستی بی بدیل بود و کمتر کسی را می توان مثل او یافت و از لحاظ علم روز و تسلط به مسائل سیاسی و اجتماعی زمانه هم که الحق تسلط کامل به آن داشت و به همین علت در زندگی آن بزرگوار می بینیم که در مقابل بدعتها و خرافات مربوط به مسائل سیاسی زمان مثل جریانات توده و فرقه دمکرات آذربایجان با شجاعت در مقابل حاکمان و حامیان آنها مثل دولت روسیه در منبر به روشنگری مردم می پردازد و با وجود تهدیدات فراوان از طرف آنها ذره ای ترس به خود راه نمی دهد و در جریان قتله نیز محکم باز می ایستد.
ایشان را در علم اصول از قوی ترین و باسوادترین عالمان هم عصر خود می دانند و می گویند که در اصول کمتر کسی مثل ایشان به این علم تسلط داشت. می گویند که یکی از آشنایشان قبل از مرگ به ایشان پیشنهاد می کنند که اجازه دهد بعد از مرگ جنازة ایشان به صورت امانت در قبری در اردبیل دفن شود و در سرفرصت به نجف انتقال شود تا با توجه به محبت و علاقه اش به مولا علی (ع) علاقه دارید در کنار ایشان باشد ولی این بزرگوار این حرف را قبول نمی کند و می گوید این کار اشتباهی است. اگر اعمال من درست باشد در همان شب اول قبر در دارالسلام هستم ولی اگر اعمالم درست نباشد اگر کنار امام حسین (ع) هم دفن کنید جنازه ام را به بیابان برهوت پرت خواهند کرد.
و زمانی که ایشان از دنیا رفت در وصیت نامه اش 50 تومان بود که این پول را جهت کفن و دفن گذاشته بوده است.
ایشان آنچنان نفوذ کلام و محبوبیتی در میان مردم اردبیل داشته اند که یکی از شاگردانش نقل می کند که روزی استاد (شیخ غلامحسین) از من وقتی پرسید چرا ازدواج نمی کنی؟ من گفتم که کسی دختر به من نمی دهد استاد همین که این حرف را شنید از من خواست تا به خواستگاری دختر یکی از بزرگان شهر اردبیل بروم و به او بگویم که شیخ غلامحسین مرا فرستاده است و من نیز با تردید این کار را کردم و آن بزرگ شهر به محض شنیدن حرف استاد و سفارش او دخترش را عروس من کرد.
حجه الاسلام و المسلمین جواد شهبازی از شاگردان آیت ا... غلامحسین غروی نجفی دربارة خاطراتی از او نقل می کند و می گوید:
آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی در زمان جریانات فرقه دمکرات آذربایجان در اردبیل با توجه به ناامنی در شهر اردبیل و با توجه به اینکه ایشان با حرفها و منبرهایشان بر علیه فرقه و دمکرات و روس مخالفین سرسختی داشتند فرماندهان روس دشمنی زیادی با او پیدا کرده بودند به همین علت گروهی از دوستاران و مریدان ایشان از او می خواستند تا محافظی شخصی برای او باشند به همین علت به او پیشنهاد چند نفر از مردان قوی و مورد اعتماد را می کنند ولی ایشان به هر کدام ایرادی می گیرد و می گوید از او قوی تر را می خواهم تا اینکه مریدانش حسنه می شوند می گویند که آقا دیگر قوی تر از این نداریم.
وقتی مریدان این جمله را می گویند آیت ا... شیخ غلامحسین می گوید ولی من قوی تر از آنها را همیشه با خود دارم و آن خداست تا خدا را دارم من هیچ محافظ و نگهبانی را نمی خواهم.
آقای شهبازی می گوید: زمان تسلط فرقه دمکرات آذربایجان بر اردبیل بخاطر اینکه ایشان به شدت با این حکومت و طرفداران آنها روسها مخالفت می کرد به همین علت رادیو روسها بر علیه ایشان در برنامه هایی که پخش می کرد سخن می گفته است و رادیو انگلیس هم به حمایت از ایشان سخن می گفته و بعد از مدتی برعکس رادیو روسیه به تعریف از ایشان و رادیو انگلیس به مخالفت از ایشان سخن می گفته است ولی این بزرگوار ذره ای به تعریف یا مخالفت این دو کشور که هر کدام گوشه ای از کشور را در اشغال داشتند و با یکدیگر در تاراج ثروت و منابع آن رقابت می کردند توجهی نمی کردند [جریان امتیاز نفت شمال و جنوب که هر کدام در این زمینه با عواملی که در قدرت و حکومت حاکمه ایران داشته اند سعی در بدست آوردن امتیاز بهره برداری آن می کردند. انگلیسها که جنوب را در دست داشتند از امتیاز نفت جنوب و روسها هم که شمال را در دست داشتند امتیاز نفت شمال را می خواستند] (همچنین در زمینه تاراج منابع اردبیل مراجعه شود به گفته های آقای جواد شهبازی در زمینه قطع هزاران هزار از درختان جنگلهای اطراف شهرستان نمین به خصوص روستاهای ننه کران وسولا که روسها همه را قطع و به روسیه انتقال دادند. آقای شهبازی ادامه می دهد و می گوید:
آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی آنچنان بی پروا با روسها و فرقه دمکرات برخورد می کردند که حتی گاهی دشمنانش برای اینکه از محبوبیت او در بین مردم بکاهند شایعه می کردند که او همدست روسها یا انگلیسهاست و اگر چنین نبود او نمی توانست با این قدرت سخن بگوید و اینان با این شگردها می خواستند از محبوبیت او در بین مردم بکاهند در حالی که مردمی که او را می شناختند و از ایمان و تقوای او خبر داشتند می دانستند که شیخ غلامحسین به غیر از خدا از هیچ کس و دولتی ترس ندارد و او با ایمانش چنین بی پروا و با شجاعت سخن می گوید.
او وقتی در بالای منبر روضه اباعبدالحسین (ع) را که همیشه هم از روی کتاب و مقتل می خوانده خودش قبل از مردم طوری گریه می کرده که بعضی از مردم با دیدن گریة او اشک بر چشمانشان می شده است.
از شاگردان آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی در اردبیل می توان از آقایان آیت ا... سید ابراهیم سید حاتمی حجه الاسلام و المسلمین جواد شهبازی، آیت ا... موسوی ننه کران، مرحوم آیت ا... محمد مسائلی، آیت ا... علی مشکینی، آیت ا... مفتی شیعه، آقای جوادی، آیت ا... موسوی اردبیلی نام برد.
می گویند آیت ا... العظمی بهجت هم ایشان را به خوبی می شناسند و به نیکی از ایشان یاد کرده اند ایشان کتابهای دست خطی بسیار نفیسی داشته است که از چندین نسل از اجدادش که همگی روحانی بوده اند به ایشان رسیده بوده است (پدر شیخ غلامحسین ـ شیخ عبدالرحیم ـ شیخ آقا تاروردی ـ شیخ الله وردی) که بعد از درگذشت ایشان وقف مدرسه ملاابراهیم می شود و متأسفانه در گذر زمان همگی ناپدید شده است و در حال حاضر به غیر از چند جلد که به کوشش و تلاش آیت ا... سید حاتمی از تهران خریداری شده و در نزد ایشان است اطلاعی از باقی کتابهای بجا مانده از کتابهای ایشان نیست.
آیت ا... غلاحسین غروی نجفی کتاب تقریراتی هم بر کتاب آیت ا... نائینی نوشته اند که این کتاب در حال حاضر در اختیار آیت ا... سید حاتمی قرار دارد.
ایشان در بحث مال امام بسیار دقت بعمل می آورده اند تا آنجا که نمی گذاشته اند حتی در زندگی خودشان ذره ای از این پول بی جا مصرف شوند، یکی از فرزندانش می گوید (احمد قدسی) شعار مادر خانه همیشه این بود که پدر به ما می گفت (ثواب کاسه لیسی هی بلیسی هی بلیسی) یعنی اینکه نباید یک ذره هم در کاسه غذا بماند
فرزندانش با وجود اینکه تا سطوح بالا هم در نزد پدر دروس حوزوی را خوانده بوده اند ولی ملبس به لباس روحانی شده اند. آنان علت را زندگی بیش از حد ساده و فقیرانه پدر می دانند و می گویند: پدر آنچنان در سادگی زندگی کرد که ما دیدیم نمی توانیم مثل او باشیم به همین علت هم ملبس به این لباس مقدس نشدیم.
درباره ایشان در کتاب «اردبیل در گذرگاه» تاریخ جلد سوم مرحوم بابا صفری در فصل پنجم علما و دانشمندان اردبیل در صفحه 344 به نیکی یاد کرده اند و آقای موسوی ننه کران هم در کتاب مشاهیر آذربایجان از ایشان به نیکی یاد کرده اند.
نقل قول است که می گویند زمانی که محمدرضا شاه پهلوی در پانزده خرداد سال 1326 بعد از شش ماه از پایان حکومت فرقه دمکرات آذربایجان وقتی به اردبیل آمدند برخی از بزرگان شهر از آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی خواستند تا به دیدار شاه بیاید ولی ایشان با این جمله جواب آنها را داد و فرمود: «من کاری با شاه ندارم، اگر او کاری با من دارد بیاید».
منبع: www.historylib.com
/خ
ایشان دوره های مقدماتی تحصیل حوزوی را در حوزه علمیه مشهد گذراند و پس بعد از چند سال تحصیل در این شهر برای هر چه بیشتر بهره گرفتن از علمای بزرگ راهی شهر نجف می شد و قریب چهل سال در نجف به تحصیل و علم آموزی پرداخت و از محضر اساتیدی چون مرحوم نائینی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی بهره های فراوان برد. طوری که از شاگردان ممتاز و بنام آقا سیدابوالحسن اصفهانی گردید و در محضر ایشان به مقام اجتهاد دست یافت.
بعد از اینکه اجتهاد ایشان احراز گردید مردم اردبیل گروهی را به نجف و محضر آقا سید ابوالحسن اصفهانی فرستادند و جهت بهره گرفتن از ایشان تقاضای هجرت ایشان به اردبیل شدند. و آیت ا... سید ابوالحسن اصفهانی با وجود اینکه دلش رضا به جدایی از این شاگردش نبود ولی به جهت هر چه بیشتر بهره گرفتن مردم اردبیل از معارف دین به این کار رضایت دادند و در سال 1322 شمسی ایشان به اردبیل بازگشتند.
آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی به چندین لقب شهرت داشته است از جمله اینکه در برگه اجازة نامه اجتهاد ایشان که از طرف آیت ا... نائینی نوشته شده است ایشان را با نام شیخ غلامحسین قدسی اردبیلی خطاب شده است. دربارة لقب قدسی هم می گویند از آنجائی که ایشان بسیار اهل ورع و تقوا بودند و روح بسیار پاک و بی آلایشی داشتند به همین علت لقب قدسی هم بعداً به او داده شده است.
ایشان بعد از اینکه وارد اردبیل می شود در ابتدا در مسجد محمدیه (قره کوللوک) اقامه نماز جماعت می کردند، اما بعد از اینکه در این مسجد به هنگام وقت نماز عزاداران و سوگواران اباعبداله الحسین (ع) به نماز و وقت اذان توجه نکردند و عزاداری را با وجود وقت اذان و نماز قطع نکردند ایشان با اعتراض به این کار این مسجد را ترک کردند و در مسجد حاج قهرمان پیرعبدالملک اقامه نماز جماعت کردند.
ایشان از همان ورود به اردبیل در بحث خرفه زدایی از عزاداری اباعبدالحسین (ع) بی پرواترین و صریح ترین سخنان را بر زبان آورند و به شدت با برخی از اعمال عزاداران از قبیل قمه زنی و کشیدن شمایل ائمه و نشان دادن به مردم مخالف و با شجاعت تمام این گونه اعمال را در آن مقطع زمان حرام اعلام کردند.
ایشان با توجه به اینکه معتقد بودند در هیچ حکمی از اسلام نباید حقیقت فدای مصلحت باشد به همین علت همیشه صریح ترین حرفها و حکمها را می داده اند. زندگیشان آنقدر در سادگی بوده که با وجود اینکه تعداد عائله اشان هم زیاد بوده ولی در شهر اردبیل شاید فقیرانه تر از زندگی او یافت نمی شد و این در حالی بود که به جهت محبوبیت و اعتقاد اکثریت قاطع مردم اردبیل پول زیادی به جهت مال امام و سایر مسائل به دستشان می رسیده ولی او همه را بخاطر نشر اسلام و سر و سامان دادن به زندگی طلاب که در آن مقطع تاریخی بسیار در سختی گذران زندگی می کردند هزینه می کرده است.
آقای احمد قدسی یکی از فرزندان ایشان می گوید: آنقدر در خانه برادران و خواهرانم تنها با نان و پنیرآن هم پنیری که اکثر روستائیان خودشان هم نمی خوردند غذا خورده بودیم که حتی لبهایمان هم ترک برداشته بود.
این بود تا آن که سال 1324 فرا رسید و حزب دمکرات آذربایجان در تبریز اعلام استقلال کرد. با اینکه دوران تسلط و حکومت این دولت زیاد نبود و در 21 آذر سال 1325 عمر این حکومت به پایان رسید ولی در این مقطع زمانی مردم از این حکومت و ایادی آنها مثل توده ها ظلم و ستم زیادی دیدند. آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی در این مقطع نقش بارز و روشنگرانه ای ایفاء کرده اند و بدون ترس و با شجاعت در بالای منبر بر علیه روسیه و انگلیس سخنرانیهایی روشنگرانه ای کردند و روسها و طرفدارانش را نفرین کردند و این در حالی بود که در شهر اردبیل حکومت زیر سلطة روسها قرار داشت، به همین علت هم سرکردگان روس در اردبیل بارها خواستار قتل او شدند که هر بار با مخالفت آقای جودت از بزرگان فرقه دمکرات در اردبیل مواجه شدند. جودت با توجه به اینکه اهل اردبیل بود و به خوبی این شهر را می شناخت از نفوذ و محبوبیت آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی آگاهی داشت و به همین علت می دانست که قتل او به منزلة شورش مردم اردبیل و از بین رفتن آنها خواهد شد آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی هم بدون ترس آنچه لازم می دید در بالای منبرهایش می گفت و به واقع در شجاعت و نترسی نظیری نداشت.
تا اینکه ارتش دولت مرکزی وارد شهر شد. 21 آذر سال 1325 در تاریخ اردبیل با وجود اینکه استقلال کشور را ترمیم کرد و دولت حزب فرقه دمکرات آذربایجان و ایادی آنها را که وابسته به دولت روسیه بودند از آذربایجان فراری داد اما در این روزهای شادی آفرین مردم اردبیل روزهایی بس تاریک را نظاره گر بودند. واقعة «قتله» حادثه ای بود که بعد از دولت حزب دمکرات آذربایجان و از اردبیل شروع شد.
و مردم اردبیل با اینکه خیلی از دمکراتها و توده ها ظلم و ستم دیده بودند ولی اینها نمی توانست مجوزی باشد برای قتل عام، آن هم به بهانة اینکه یک نفر توده ای یا دمکرات بوده است. البته این قتل عام و نه از طرف اکثریت مردم بلکه به توسط گروهی اراذل و اوباش صورت می گرفت و نیروهای نظامی ارتش هم که از مرکز وارد شهر شده بودند در این قضایا از روی عمد جانب بی طرفی گرفته بودند و به همین علت هم در شهر تسویه حسابهای عجیبی شروع شده بود و هر کسی که با دیگری از قبل خرده حسابی داشت و این فرد مدتی در حزب توده یا دمکرات فعال بود به راحتی این قبیل افراد را در میادین شهر به بدترین شکل توسط اراذل و اوباش می کشتند هرج و مرج و بی قانونی و کشت و کشتار عجیبی در شهر شروع شده بود و کسی هم نبود جلوی این جنایات را بگیرد. تا اینکه آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی همچنانکه یکه و تنها علیه روس و توده و حکومت دمکرات از بالای منبر سخنرانی می کرد این بار نیز حکم به حرام بودن تعرض به هر کسی ولو اگر توده هم باشد داد و بعد از اینکه در تازه میدان اردبیل مانع کشتن یک نفر به دست اراذل و اوباش شده حکم داد اگر از این به بعد کسی به دیگری تعرض کند او حکم به قتل تعرض کننده خواهد داد.
حجت الاسلام و المسلمین جواد شهبازی یکی از شاگردان نزدیک به ایشان در این باره چنین می گوید: در سالهای تسلط فرقه دمکرات بر آذربایجان من شاگرد آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی بودم ایشان در آن سالها به بهترین صورت سیاستهای روس و انگلیس را در مسجد تازه میدان تجزیه و تحلیل می کردند در آن زمان در اردبیل برادران جودت رئیس فدائیان فرقه دمکرات بودند. ذاتاً هم این خانواده بد نبودند روزی یکی از برادران جودت روزی در داخل آرایشگاهی مشغول اصلاح سر و صورتش بوده که یک لحظه می بیند یک سرباز روس با عجله و در حالی که اسلحه ای هم به دست داشته از جلوی مغازه آرایشگری می گذرد. جودت با دیدن این وضعیت، اصلاح سر و صورتش را نیمه کاره رها کرده و به دنبال سرباز روس می رود و او را از پشت سر می گیرد و به او می گوید: چی شده که چنین با عجله می روی؟
سرباز روس جواب می دهد: کاماندا (فرمانده) مرا فرستاده تا آن روحانی که در مسجد تازه میدان آبروی روسها را می برد بگیرم و او را بکشم.
جودت با اینکه گرداننده گروههای فرقه در اردبیل بود ولی بخاطر اینکه آدم ذاتاً بدی نبود آن روز مانع او شده بود و به پیش فرمانده او یعنی همان کاماندا رفته و او را متوجه کرده بود که این آقایی که می خواهید بکشید آقای شیخ غلامحسین است چهل سال در نجف بوده و همة مردم هم به او اعتقاد دارند. اگر شما آقای شیخ غلامحسین را بکشید دیگر مردم ما را قبول نخواهد کرد و اگر بیست سال هم دربارة کمونیست تبلیغ کنیم و به این ترتیب آقای جودت مانع از کشتن آیت ا... شیخ غلامحسین شده بود.
در این مقطع از تاریخ در اردبیل دو مدرسه حوزه علمیه در اردبیل وجود داشت یکی مدرسه میرزا علی اکبر بود که توسط جریان فرقه دمکرات اشغال شده بود و دیگری مدرسه ملاابراهیم بود که طبقة پایین اش آنقدر رطوبت داشت که قابل استفاده نبود ولی طبقه فوقانی آن چند حجره داشت که مورد استفاده قرار می گرفت.
آقای شهبازی می گوید: من و آقای سید ابراهیم سید حاتمی برای درس به منزل آقای شیخ غلامحسین غروی نجفی که در محلة قره کولیک قرار داشت می رفتیم. یک روز که من و آقای سید ابراهیم سید حاتمی در سالهای اشغال اردبیل برای درس و استفاده از محضر استاد شیخ غلامحسین به خانة او رفته بودیم وقتی به جلوی در خانه اش رسیدیم دیدیم که از یک طرف در حیاط خانه اش قلب و رودة مرغ و از طرف دیگر در حیاط هم سر مرغی را آویزان کرده اند و یک نامه هم به حیاط خانه اش انداخته شده که در آن نوشته شده بود که به زودی تو نیز خواهیم کشت و این تقاص آن حرفهایی است که بر علیه ما می زنید (منظور بر علیه گروههای فرقه و روسها).
من و چند تن از دوستان وقتی که دیدیم روسها به همراه گروههای فرقه هر روز با شیخ غلامحسین دشمنی اشان بیشتر می شود از آقای سید ابراهیم سید حاتمی خواستیم تا بخاطر اینکه ارتباطش نسبت به ما با ایشان نزدیکتر است او با آقای شیخ غلامحسین صحبت کند تا کمی خودش را کنترل کند. آقای سید ابراهیم سید حاتمی بعد از اینکه ما کنار آقای شیخ غلامحسین نشستیم شروع به صحبت کرد و گفت: آقا کمی مواظب خودتان باشید می بینید که برای اینها بین مردة انسان و مرغ فرق و ارزشی نیست و هر چه بگویند عمل می کنند. شما حیف هستید چرا باید بدست اینها کشته شوید.
آقای سید حاتمی مقدمه صحبت را شروع کرده بود و هنوز در حال صحبت بود که آقای شیخ غلامحسین صحبت او را قطع کرد و با حالت عصبانیت گفت: سید ابراهیم می خواهی بگویی که تو را می کشند و جنازه ات در کوچه ها بی صاحب می ماند می خواهی همین را بگی ها؟
آقای سید حاتمی گفت: آقا ان شاء ا... این طور نمی شود ولی خوب آقا اینها این کارها را می کنند.
شیخ غلامحسین گفت«سید ابراهیم مرا از چیزی می ترسانی که شب و روز از خدا تقاضایم همین است که غلامحسین به دست اینها کشته شود و جنازه اش در کوچه بی صاحب بماند این تقاضای شب و روز من از خداست. تو می خواهی از این مرا بترسانی ولی بدان این مقام را به هر کسی نمی دهند (منظور بی صاحب ماندن جنازه در کوچه و خیابان، کنایه از پیکرهای مطهر شهدای کربلا) نگران نباشد.
بعد از سال 1326 و در جریان شکست نیروهای فرقه از حکومت مرکزی ایران و فرار آنها که جریان قتله در اردبیل اتفاق افتاد روزی این مرحوم برای نماز جماعت راهی مسجد بوده که می بیند هر کسی که با دیگری مشکل شخصی داشته و یا به نوعی از طرفداران و اعضای حزب توده خرده حسابی داشته و توانسته او را بگیرد به کسانی که دل خوشی از توده ایها نداشته اند اعلام کرده که این شخص توده ای است و عده ای به سر او ریخته اند و به قصد کشت او را می زنند و می کشند.
آیت ا... شیخ غلامحسین وقتی که دیده بود که یک نفر از این توده ایها را به قصد کشت چند نفر می زنند بدون اینکه حتی معلوم باشد توده ای است یا نه ایشان به بالای سر این فرد نیمه جان رفته بود و به آنهایی که آن نگون بخت را می زدند گفته بود که چرا این کار را می کنید؟
آنها گفته بودند بخاطر اینکه توده ای هست.
آیت ا... شیخ غلامحسین همانجا و در آن شلوغی چهار پایه ای پیدا کرده بود و بر روی آن رفته و شروع به صحبت کرده بودند و گفته بود « دو نیرو می توانند برای کشتن یک انسان فتوا بدهند یکی مجتهد وقت و دیگری دولت وقت به غیر از این دو هیچ کس دیگری نمی تواند برای کشتن کسی فتوا بدهد. آن دو نیرو هم تنها بعد از محاکمه عادلانه و بعد از اینکه واقعاً متهم باشد.
بعد ایشان آن مرد را که نیمه جان بر روی زمین کشیده می شده و از اهالی روستای جگرکندی بوده از دست آنها می گیرد و به مردم دستور می دهد تا او را به حمام ببرند و مداوایش کنند این مرد بعد از پانسمان زخمهایش توسط دکتر بهبود می یابد. این مرد می گویند بعد از این جریان به همراه خانواده اش به تهران مهاجرت کرد و هر وقت یک شخصی را از اهالی اردبیل می دیده می گفته که من زنده شیخ غلامحسین هستم.
بعد شیخ غلامحسین به مردم ابلاغ کرده بود که قسم به قرآنی که می خوانیم هر کس بخاطر خرده حسابهای شخصی دست به این کارها بزند من شخصاً دستور قتل چنین افرادی را به مردم خواهم داد و هیچ کس مجاز به اعدام کسی نیست.»
بعد از این جریان از قضا تمام نیروها و طرفداران توده و دمکرات که نتوانسته بودند به روسیه فرار کنند شهادتین گویان به خانه ایشان پناه آوردند، می گویند در این روزها خانة ایشان آنقدر پناهنده داشت که همة اتاقها پر از این قبیل افراد بود، مأموران حکومت مرکزی به محض اینکه از این جریان باخبر شدند به دم در خانة ایشان آمده بودند و از ایشان تقاضای استرداد این افراد را کرده بودند ولی این عالم بی باک گفته بود که همة آنها مسلمانان هستند و من اجازه ورود به هیچ کسی را به خانه ام را نمی دهم مگر اینکه از روی جنازه من بگذرند و به این ترتیب فاجعة قتله در اردبیل فروکش کرد.
سرانجام این عالم جلیل القدر و بی باک در روز عید غدیر خم در سال 1328 بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت می گویند شب وفاتش برای خواندن صیغه عقد مهمان یکی از آشنایان بوده است. در آن مجلس یکی از حاضرین به ایشان می گوید که آقا مثل اینکه الحمدا... حالتان خوب است. آیت ا... شیخ غلامحسین در جواب او می گوید معلوم نیست شاید فردا در مجلس خاکسپاری من شرکت کنید و همین طور هم شد و فردای آن روز از دنیا رفت. مقامات شهر اردبیل و بازاریان به احترام مقام او شهر را به کلی تعطیل کردند و مراسم باشکوهی توسط مردم و مقامات برگزار شد و آموزش و پرورش شهر هم تعطیل رسمی اعلام کرد. خادم بارگاه حضرت امام علی (ع) می گفته است که هر زمان که صبح برای باز کردن در بارگاه امام رفتم شیخ غلامحسین را در پشت در منتظر باز شدن دیدم.
ایشان در زمانی که به اردبیل آمدند وقتی کسی از آیت ا... سیدابوالحسن اصفهانی از ایران سوالی از ایشان می کرد ایشان از سوال کننده می خواستند سوال اشان را در ایران از آیت ا... شیخ غلامحسین بپرسند. ایشان زمانی که از دنیا رفتند زندگیشان در نهایت بی چیزی و فقر بود و حتی فرزندان کوچکش هم در نهایت فقر بزرگ شدند.
می گویند در کلاس آیت ا... سیدابوالحسن اصفهانی تنها شاگردی که در کلاس درس از ایشان اشکال می گرفته و یا اشکال وارد می کرده مرحوم آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی بوده است در مقام علمی ایشان همین بس که می گویند وقتی که ایشان از نجف به ایران برگشتند وقتی در نجف در بین روحانیون هم طراز ایشان مسئله علمی مهمی پیش می آمده و کسی جواب را نمی دانست این اصطلاح را می گفته اند که جواب در دست شیخ غلامحسین بودکه او هم هر چه علم در نجف بود با خود به اردبیل برد.
آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی را می توان یکی از بی باک ترین مراجع در آن مقطع تاریخی دانست شخصیتی که چه از لحاظ معنوی و تقوی و چه ساده زیستی بی بدیل بود و کمتر کسی را می توان مثل او یافت و از لحاظ علم روز و تسلط به مسائل سیاسی و اجتماعی زمانه هم که الحق تسلط کامل به آن داشت و به همین علت در زندگی آن بزرگوار می بینیم که در مقابل بدعتها و خرافات مربوط به مسائل سیاسی زمان مثل جریانات توده و فرقه دمکرات آذربایجان با شجاعت در مقابل حاکمان و حامیان آنها مثل دولت روسیه در منبر به روشنگری مردم می پردازد و با وجود تهدیدات فراوان از طرف آنها ذره ای ترس به خود راه نمی دهد و در جریان قتله نیز محکم باز می ایستد.
ایشان را در علم اصول از قوی ترین و باسوادترین عالمان هم عصر خود می دانند و می گویند که در اصول کمتر کسی مثل ایشان به این علم تسلط داشت. می گویند که یکی از آشنایشان قبل از مرگ به ایشان پیشنهاد می کنند که اجازه دهد بعد از مرگ جنازة ایشان به صورت امانت در قبری در اردبیل دفن شود و در سرفرصت به نجف انتقال شود تا با توجه به محبت و علاقه اش به مولا علی (ع) علاقه دارید در کنار ایشان باشد ولی این بزرگوار این حرف را قبول نمی کند و می گوید این کار اشتباهی است. اگر اعمال من درست باشد در همان شب اول قبر در دارالسلام هستم ولی اگر اعمالم درست نباشد اگر کنار امام حسین (ع) هم دفن کنید جنازه ام را به بیابان برهوت پرت خواهند کرد.
و زمانی که ایشان از دنیا رفت در وصیت نامه اش 50 تومان بود که این پول را جهت کفن و دفن گذاشته بوده است.
ایشان آنچنان نفوذ کلام و محبوبیتی در میان مردم اردبیل داشته اند که یکی از شاگردانش نقل می کند که روزی استاد (شیخ غلامحسین) از من وقتی پرسید چرا ازدواج نمی کنی؟ من گفتم که کسی دختر به من نمی دهد استاد همین که این حرف را شنید از من خواست تا به خواستگاری دختر یکی از بزرگان شهر اردبیل بروم و به او بگویم که شیخ غلامحسین مرا فرستاده است و من نیز با تردید این کار را کردم و آن بزرگ شهر به محض شنیدن حرف استاد و سفارش او دخترش را عروس من کرد.
حجه الاسلام و المسلمین جواد شهبازی از شاگردان آیت ا... غلامحسین غروی نجفی دربارة خاطراتی از او نقل می کند و می گوید:
آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی در زمان جریانات فرقه دمکرات آذربایجان در اردبیل با توجه به ناامنی در شهر اردبیل و با توجه به اینکه ایشان با حرفها و منبرهایشان بر علیه فرقه و دمکرات و روس مخالفین سرسختی داشتند فرماندهان روس دشمنی زیادی با او پیدا کرده بودند به همین علت گروهی از دوستاران و مریدان ایشان از او می خواستند تا محافظی شخصی برای او باشند به همین علت به او پیشنهاد چند نفر از مردان قوی و مورد اعتماد را می کنند ولی ایشان به هر کدام ایرادی می گیرد و می گوید از او قوی تر را می خواهم تا اینکه مریدانش حسنه می شوند می گویند که آقا دیگر قوی تر از این نداریم.
وقتی مریدان این جمله را می گویند آیت ا... شیخ غلامحسین می گوید ولی من قوی تر از آنها را همیشه با خود دارم و آن خداست تا خدا را دارم من هیچ محافظ و نگهبانی را نمی خواهم.
آقای شهبازی می گوید: زمان تسلط فرقه دمکرات آذربایجان بر اردبیل بخاطر اینکه ایشان به شدت با این حکومت و طرفداران آنها روسها مخالفت می کرد به همین علت رادیو روسها بر علیه ایشان در برنامه هایی که پخش می کرد سخن می گفته است و رادیو انگلیس هم به حمایت از ایشان سخن می گفته و بعد از مدتی برعکس رادیو روسیه به تعریف از ایشان و رادیو انگلیس به مخالفت از ایشان سخن می گفته است ولی این بزرگوار ذره ای به تعریف یا مخالفت این دو کشور که هر کدام گوشه ای از کشور را در اشغال داشتند و با یکدیگر در تاراج ثروت و منابع آن رقابت می کردند توجهی نمی کردند [جریان امتیاز نفت شمال و جنوب که هر کدام در این زمینه با عواملی که در قدرت و حکومت حاکمه ایران داشته اند سعی در بدست آوردن امتیاز بهره برداری آن می کردند. انگلیسها که جنوب را در دست داشتند از امتیاز نفت جنوب و روسها هم که شمال را در دست داشتند امتیاز نفت شمال را می خواستند] (همچنین در زمینه تاراج منابع اردبیل مراجعه شود به گفته های آقای جواد شهبازی در زمینه قطع هزاران هزار از درختان جنگلهای اطراف شهرستان نمین به خصوص روستاهای ننه کران وسولا که روسها همه را قطع و به روسیه انتقال دادند. آقای شهبازی ادامه می دهد و می گوید:
آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی آنچنان بی پروا با روسها و فرقه دمکرات برخورد می کردند که حتی گاهی دشمنانش برای اینکه از محبوبیت او در بین مردم بکاهند شایعه می کردند که او همدست روسها یا انگلیسهاست و اگر چنین نبود او نمی توانست با این قدرت سخن بگوید و اینان با این شگردها می خواستند از محبوبیت او در بین مردم بکاهند در حالی که مردمی که او را می شناختند و از ایمان و تقوای او خبر داشتند می دانستند که شیخ غلامحسین به غیر از خدا از هیچ کس و دولتی ترس ندارد و او با ایمانش چنین بی پروا و با شجاعت سخن می گوید.
او وقتی در بالای منبر روضه اباعبدالحسین (ع) را که همیشه هم از روی کتاب و مقتل می خوانده خودش قبل از مردم طوری گریه می کرده که بعضی از مردم با دیدن گریة او اشک بر چشمانشان می شده است.
از شاگردان آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی در اردبیل می توان از آقایان آیت ا... سید ابراهیم سید حاتمی حجه الاسلام و المسلمین جواد شهبازی، آیت ا... موسوی ننه کران، مرحوم آیت ا... محمد مسائلی، آیت ا... علی مشکینی، آیت ا... مفتی شیعه، آقای جوادی، آیت ا... موسوی اردبیلی نام برد.
می گویند آیت ا... العظمی بهجت هم ایشان را به خوبی می شناسند و به نیکی از ایشان یاد کرده اند ایشان کتابهای دست خطی بسیار نفیسی داشته است که از چندین نسل از اجدادش که همگی روحانی بوده اند به ایشان رسیده بوده است (پدر شیخ غلامحسین ـ شیخ عبدالرحیم ـ شیخ آقا تاروردی ـ شیخ الله وردی) که بعد از درگذشت ایشان وقف مدرسه ملاابراهیم می شود و متأسفانه در گذر زمان همگی ناپدید شده است و در حال حاضر به غیر از چند جلد که به کوشش و تلاش آیت ا... سید حاتمی از تهران خریداری شده و در نزد ایشان است اطلاعی از باقی کتابهای بجا مانده از کتابهای ایشان نیست.
آیت ا... غلاحسین غروی نجفی کتاب تقریراتی هم بر کتاب آیت ا... نائینی نوشته اند که این کتاب در حال حاضر در اختیار آیت ا... سید حاتمی قرار دارد.
ایشان در بحث مال امام بسیار دقت بعمل می آورده اند تا آنجا که نمی گذاشته اند حتی در زندگی خودشان ذره ای از این پول بی جا مصرف شوند، یکی از فرزندانش می گوید (احمد قدسی) شعار مادر خانه همیشه این بود که پدر به ما می گفت (ثواب کاسه لیسی هی بلیسی هی بلیسی) یعنی اینکه نباید یک ذره هم در کاسه غذا بماند
فرزندانش با وجود اینکه تا سطوح بالا هم در نزد پدر دروس حوزوی را خوانده بوده اند ولی ملبس به لباس روحانی شده اند. آنان علت را زندگی بیش از حد ساده و فقیرانه پدر می دانند و می گویند: پدر آنچنان در سادگی زندگی کرد که ما دیدیم نمی توانیم مثل او باشیم به همین علت هم ملبس به این لباس مقدس نشدیم.
درباره ایشان در کتاب «اردبیل در گذرگاه» تاریخ جلد سوم مرحوم بابا صفری در فصل پنجم علما و دانشمندان اردبیل در صفحه 344 به نیکی یاد کرده اند و آقای موسوی ننه کران هم در کتاب مشاهیر آذربایجان از ایشان به نیکی یاد کرده اند.
نقل قول است که می گویند زمانی که محمدرضا شاه پهلوی در پانزده خرداد سال 1326 بعد از شش ماه از پایان حکومت فرقه دمکرات آذربایجان وقتی به اردبیل آمدند برخی از بزرگان شهر از آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی خواستند تا به دیدار شاه بیاید ولی ایشان با این جمله جواب آنها را داد و فرمود: «من کاری با شاه ندارم، اگر او کاری با من دارد بیاید».
منبع: www.historylib.com
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}